ششمین کرسی علمی-ترویجی دانشگاه رازی با عنوان «بررسی پدیده اجتماعی کارگریزی یا بیکاری داوطلبانه در کرمانشاه» با مدیریت دکتر «یوسف محمدی‌فر» عضو هیئت علمی گروه مدیریت و کارآفرینی دانشگاه رازی، بیست‌وچهارم آبان ماه به صورت مجازی برگزار شد.

ششمین کرسی علمی-ترویجی دانشگاه رازی با عنوان «بررسی پدیده اجتماعی کارگریزی یا بیکاری داوطلبانه در کرمانشاه» با مدیریت دکتر «یوسف محمدی‌فر» عضو هیئت علمی گروه مدیریت و کارآفرینی دانشگاه رازی، بیست‌وچهارم آبان ماه به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست دکتر «سهراب دل‌انگیزان» عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه رازی، مطالب خود را در خصوص موضوع معرفی‌شده ارائه و دکتر «وکیل احمدی» عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه رازی به عنوان منتقد نظرات خود را بیان کرد. دکتر دل‌انگیزان تعریف کار اجباری، داوطلبانه و مدل‌هایی از تبادل کار و بیکاری را ارائه داد و جایگاه بحث مورد نظر را در نظریات موجود در اقتصاد کلان مشخص کرد. او همچنین در ارائه خود به عوامل تأثیرگذار بر کار داوطلبانه، سیاست‌گذاری و پیشنهادهای موجود در این خصوص اشاره کرد.

دکتر دل‌انگیزان برای جلوگیری از اثر سایه‌ای نوعی از نگاه‌های جناحی، در طرح موضوع خود، روی آمارهای سال 90 صحبت کرد و مفهوم بیکاری را مسئله‌ای دانست که در اقتصاد و مسائل اجتماعی، مواجهه با آن گریزناپذیر است و چالش ایجاد می‌کند. او به این نکته اشاره کرد که مفهوم عمومی و برداشت مردم این است؛ نیروی کار وجود دارد اما عملاً از این نیرو استفاده نمی‌شود و افزود: «کسی که در سن کار و قادر به کار داوطلبانه است اما تمایل به کار‌کردن ندارد و بیکار است، همینطور کسی که به دنبال شغلی است که وجود ندارد یا شرایطش فراهم نیست؛ به طور داوطلبانه بیکار است. عوامل متعددی سبب این نوع از بیکاری می‌شوند، گاهی اوقات دلایل شخصی و از باورها، انتظارات و ... فرد ناشی می‌شود و گاهی مربوط به دلایل بیرونی مانند قوانین یا محدودیت‌های فرهنگی است که این شرایط را به صورت اجباری یا اختیاری به وجود آورده‌اند.»

به گفته دکتر دل‌انگیزان تمام آمارها و تعاریف سازمان بین‌الملی کار در سیستم‌های اقتصادی، بیکاری اجباری را در نظر می‌گیرد زیرا با این تعریف جلو می‌رود که فرد شاغل در هفته مرجع یک ساعت ارزش‌افزوده تولید کند، درحالیکه این نوع تعریف بسیاری از بیکاران را شاغل جلوه می‌دهد. اما در بسیاری از کشورهای پیشرفته، آمارهای برداشتی از اشتغال و بیکاری، تمام انواع بیکاری را در مد نظر قرار می‌دهد تا بازار کار را مدیریت کند درحالیکه در ایران بازار کار ما مشمول اطلاعاتی عمومی است که استفاده از آن بیشتر سیاسی است. او گفت: «برای اینکه ابهام این مطلب شکسته شود؛ ایده من این است که بیکاری داوطلبانه را با بیکاری اجباری جمع کنیم و آن را با نام نرخ بیکاری تجمعی در نظر بگیریم، با این کار است که می‌فهمیم چقدر از جمعیتی که واقعاً می‌توانند کار کنند عملاً بیکار هستند.»

دکتر دل‌انگیزان در ادامه به معرفی شاخص‌هایی برای اندازه‌گیری بیکاری داوطلبانه، علل و عوامل فردی و غیرفردی آن، چگونگی مدل‌سازی برخی از حوزه‌های تحلیلی و علمی آن و راه‌های کاهش آن از طریق کنترل و سیاست‌گذاری پرداخت. او با ارائه جدول تفکیک جمعیت در سن کار استان براساس فعال و غیرفعال بودنشان در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 90، درصد جمعیت بیکاری داوطلبانه را 49 درصد اعلام کرد، یعنی درصد نرخ بیکاری داوطلبانه شامل جمعیت دارای درامد بدون‌کار و خانه‌دار، تقسیم بر جمعیت دارای شرایط کار 49 درصد بود. او درصد نرخ اشتغال واقعی شامل تقسیم جمعیت شاغل به جمعیت دارای شرایط کار را 38.50 و درصد نرخ بیکاری تجمعی شامل بیکاران داوطلبانه و غیرداوطلبانه تقسیم بر جمعیت دارای شرایط کار را 61.50 درصد اعلام کرد و گفت: «مردم تنها نرخ بیکاری تجمعی را به عنوان نرخ بیکاری می‌بینند.»

دکتر دل‌انگیزان با ارائه مدلی ریاضی و تعریف تابع مطلوبیت گفت: «دستمزد به صورت تقسیم تمایل نهایی فرد به فراغت بر تمایل نهایی او به کار به دست می‌آید و جایی که این دو باهم مبادله می‌شوند؛ نرخ دستمزد فرد نامیده می‌شود. هرگاه فرد دستمزد بیشتری بخواهد تمایل به فراغت او بیشتر شده و هر زمان دستمزد کم‌تر داشته‌باشد؛ تمایل او به کار افزایش می‌یابد.» او قدرت خرید دستمزد، اندازه دستمزد، قدرت تولید دستمزد از طریق تخصیص یک واحد درامد، نگرش نهادی فرد به کار و فراغت و فرهنگ کار را از مهمترین عناصر بنیانی و نظری موثر بر انتخاب کار و فراغت و لذا انتخاب بیکاری دانست. دکتر دل‌انگیزان در ادامه بحث بیکاری داوطلبانه و غیرداوطلبانه افزود: «کارگریزی یا اختیاری است یا اجباری، اگر اختیاری باشد فرد به کارکردن باور دارد و مهارت‌های عمومی و تخصصی کار را فرامی‌گیرد، تحت تأثیر محیط است و برای بهره‌‌برداری از مزایای بیمه بیکاری و یا سایر کمک‌های حمایتی به بیکاران، بیکاری را انتخاب می‌کند. اما در کارگریزی اجباری یا فرد بیمار است و مشکل جسمی یا روحی برای کار دارد، یا تحت تأثیر محیط قرار می‌گیرد و یک مانع یا عامل محیطی باعث می‌شود نتواند کار کند، یا قوانین او را به سمت انتخاب بیکاری به اجبار هدایت می‌کنند و یا نهادهای اجتماعی با اجبار او را از کار محروم می‌کنند، مانند زنانی که شوهرانشان از کارکردن آن‌ها جلوگیری می‌کنند.»

دکتر دل‌انگیزان در ادامه با ارائه جدول‌هایی عوامل موثر بر انتخاب داوطلبانه کار و بیکاری و عوامل ضروری و غیرفردی عدم‌تمایل به کارگریزی و یا بیکاری داوطلبانه را بررسی کرد و اصولی مانند «کار خوب و بیکاری بد است»، «کار داوطلبانه در مقابل بیکاری داوطلبانه باید از شانس بیشتری برخوردار باشد»، «توسعه سازمان‌های داوطلبانه اجتماعی در آماده‌سازی و هدایت نیروی کار موثر است»، «حداقل دستمزد قانونی بالا و غیرانعطاف‌پذیر عامل بیکاری است» و «نظام غلط مالیاتی و پرداختی‌های انتقالی علت انتخاب بیکاری داوطلبانه است» را به عنوان چند اصل قابل‌پذیرش و شفاف‌کننده مداخله مثبت حوزه سیاست‌گذاری در نظر گرفت.

دکتر احمدی مباحث مطرح‌شده توسط دکتر دل‌انگیزان را دارای پتانسیل کافی برای پخته‌تر شدن توسط افراد دیگر و استفاده از آن به عنوان موضوع بسیاری از پایان‌نامه‌ها و مقالات دانست. اما به نظر او این نوع بحث درباره بیکاری به معرفت موجود چیزی اضافه نمی‌کند، ابزار معرفت‌سنجی کارگریزی براساس مدل‌های اقتصاد‌‌سنجی نیست و نمی‌توان بدون در نظرگرفتن زمینه اقتصادی و فرهنگی در این مورد بحث کرد. دکتر احمدی با اشاره به تفاوت نوع نگاه جامعه‌شناسی با نگاه دکتر دل‌انگیزان، بر لزوم دانستن ایده‌بودن یا ایده‌نبودن مباحث گفته‌شده تأکید کرد و گفت: «آیا این تعاریف شما شکل معرفت اقتصادی را تغییر می‌دهد و چیزی به آن اضافه می‌کند؟ اگر تغییر ایجاد کند؛ می‌پذیرم که ایده است و با آن کل دانش اقتصادی تغییر پیدا می‌کند اما به نظر من طرح دکتر دل‌انگیزان ایده نیست چرا که تغییری در معرفت و دانش اقتصادی ایجاد نمی‌کند.» او به این مسئله اشاره کرد که دکتر دل‌انگیزان در ابتدای بحث تأکید‌کرده که ابزار معرفت‌شناسی‌اش کیفی است، درحالیکه در ادامه با همان متر اقتصادسنجی مرکز آمار بحث‌های اقتصادی را جلو برده‌است و گفت: «این چشم‌انداز با اقتصادسنجی اتفاق نمی‌افتد و باید بسترهای جامعه بررسی شود.» او افزود: «زمانی بیکاری داوطلبانه معنا پیدا می‌کند که کار وجود داشته‌باشد، در حالیکه ما کار نداریم که کارگریزی معنا داشته‌باشد.» دکتر احمدی بر این مسئله تأکید کرد که آدم‌ها را نمی‌توان وارد اقتصادسنجی کرد و باید از ابزارهای دیگری برای تحلیل استفاده شود. او با این ایده دکتر دل‌انگیزان که همه باید کار کنند موافق نبود و گفت: «در آینده با وجود تکنولوژی شاید با 10 درصد افراد هم بشود نیازهای جامعه را تأمین کرد و نیازی به کار کردن همه نیست و امکان کار هم برای همه وجود ندارد.»

دکتر دل‌انگیزان در پاسخ به نقدهای دکتر احمدی، بیکاری داوطلبانه را معضل بزرگ اقتصاد دانست و گفت: «همه باید کار کنند مگر اینکه دلیلی قانع‌کننده داشته‌باشند. بیکار داوطلبانه کسی است که بار مصرفی خود را بر دوش جامعه می‌گذارد و در ارزش افزوده نقشی ندارد اما منابعی را مصرف می‌کند که خودش تولید نکرده‌است. در جامعه ما این نوع بیکاری تشویق می‌‍‌شود که از اساس غلط است، باید دیگران را وادار کنیم که به این مسئله فکر کنند.»

او افزود: «از ابزار اقتصادسنجی استفاده نکرده‌ام و عمداً آن را کنار گذاشتم زیرا معتقد بودم باید خارج از فضای مرسوم اقتصاددان‌ها از ابزاری استفاده کنم که در رشته‌های عمومی قابل‌درک باشد و دلایل استفاده از مدل ریاضی جا انداختن مطالب بود تا نشان دهم بنیاد موضوع از پایه‌ای قوی برخوردار است. تصمیم برای کارکردن، اشتغال را افزایش می‌دهد چرا که نرخ مشارکت نیروی کار در بازار کار خیلی مهم است.» او در مورد بررسی زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی گفت: «این زمینه‌ها را در پژوهش‌ام در نظر گرفته‌ام اما ادعا ندارم فرهنگ و اجتماع را می‌شناسم. از این موضوع تعداد زیادی سوال برای پایان نامه‌های دانشجویی استخراج می‌شود و در واقع یک مفهوم نطفه‌زا است.»

دکتر احمدی این سوال را مطرح کرد که آیا سرمایه‌داری اجازه کار‌کردن را به همه می‌دهد؟ او گفت: «مبانی شما در واحد اقتصادی به جای زیرسوال بردن ساختارها، عامل‌ها را زیر سوال برده‌است. سرمایه‌داری نیازمند انسان اقتصادی است، درحالیکه انسان اقتصادی یک ساحت از انسان است. اقتصاد هم با مدل‌های ریاضی انسان را اقتصادی کرده و او تقلیل داده‌است و سرمایه‌داری هم همین را می‌خواهد. من مخالف کارکردن همه افراد نیستم. شما با این نگاه کل واقعیت‌های اقتصادی را نمی‌بینید و دید شما انتقادی نیست.»

دکتر «سیاوش قلی‌پور» عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه رازی نیز در حضور مجازی خود گفت: «نگاه دکتر دل‌انگیزان یک نگاه ذهنی- فرهنگی است که درآن فرهنگ و ذهنیت سبب شکل‌گیری کار یا هر نوع فعالیت اقتصادی می‌شود. من با این نوع نگاه هم‌دل نیستم و فکر می‌کنم بیکاری یا کار در هر ساحت و جایی متأثر از واقعیت‌های بیرونی است. اگر شرایط کار فراهم شود و این امکان وجود داشته‌باشد که افراد از کودکی وارد فرایند کار شوند؛ مناسب‌ترین ابزارها، مهارت‌ها، روابط کاری بازار کار، نظام پاداش و ... را در فرایند کار یاد می‌گیرند. در واقع این فرایند کار است که فرهنگ کار را آموزش می‌هد و فرهنگ کار خود‌به‌خود در بطن روابط به وجود نمی‌آیند. ذهنیت از دل عمل برمی‌آید نه برعکس. فرهنگ کار در جایی که شرایط کار وجود ندارد با مباحث علمی شکل نمی‌گیرد.»

دکتر «عباسعلی منصوری» عضو هیئت علمی گروه الهیات دانشگاه رازی در مورد اختلاف دکتر دل‌انگیزان و دکتر احمدی گفت: «دکتر احمدی نقدی مبنایی دارد و می‌گوید مبانی انسان‌شناسی دکتر دل‌انگیزان از تعریف کار، مورد قبولش نیست چرا که دکتر دل‌انگیزان در نسبت کار و انسان، کار و اشتغال را یک چیز در نظر می‌گیرد، چون اشتغال فضیلت است و به نظر او هرکسی که اشتغال ندارد فاقد فضیلت است. در واقع دکتر دل‌انگیزان مفهوم کار و اشتغال را خلط می‌کند اما موضوع مهم این است که فرد باطل نباشد. در حالیکه دکتر احمدی می‌گوید انسان مساوی با کار نیست و انسان می‌تواند کار نداشته‌باشد بدون‌اینکه این عدم‌کار برایش رذیلت اخلاقی محسوب‌شود.»

در نهایت دکتر احمدی بسترهای اجتماعی و فرهنگی را مسبب کارنکردن افراد دانست و گفت: «پس با در نظر گرفتن این موضوع، دیگر بیکاری، داوطلبانه نیست.» دکتر دل‌انگیزان نیز در موافقت با او، واقعیت‌های بیرونی را مسبب این بیکاری دانست و گفت: «میزان تمایل به کار در استان 6 درصد از متوسط کشور بیشتر است و این نشان می‌دهد من راجع به کسانی صحبت می‌کنم که به علت‌های سیاست‌گذارانه تمایل به کار آنها، به مرحله کارکردن نرسیده‌است.»

دکتر «محمدعلی فرهادی» عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه رازی در حضور مجازی خود گفت: «وقتی دکتر دل‌انگیزان می‌گوید رویکرد من کیفی است باید توجه داشت که یکی از مولفه‌های رویکرد کیفی، کل‌گرایی است. بنابراین هر پدیده از جمله کار را باید در کنار پدیده‌های هم جوارش دید. نمی‌توانیم کار را کمی تعریف کنیم و آن را کیفی تحلیل کنیم.» او با اشاره به تفاوت work و labor در اقتصاد کلاسیک افزود: «در اقتصاد کلاسیک انسان حیوانی کارکن و تولیدکننده است، باید ببینیم کارگریزی به خاطر ماهیت بیگانه‌کننده و استثماری آن است یا نه. حرف‌زدن در مورد بیکاری داوطلبانه منجر به دید تحریفی از کار و بیکاری می‌شود. اگر بخواهیم کیفی بیینیم باید کلی بینیم که آن وقت کار مربوط به روان انسان، اقتصاد سیاسی کلان و مناسبات فردی، جمعی و گروهی است.»

دکتر محمدی‌فر نیز نیروی انسانی را محور توسعه کشورها دانست و گفت: «پدیده توسعه در هر کشوری انسان‌محور است. پس در بحث توسعه، نیروی انسانی مهمترین موضوع است.» به نظر او بیکاری معضل جدی دو دهه گذشته است. او به بیکاری به عنوان یک پدیده اجتماعی نگاه کرد و به این دلیل که ذات مسائل اجتماعی چند بعدی‌بودن آن‌هاست؛ تفاوت نگاه‌ها را در این موضوع طبیعی دانست.

آخرین اخبار